Va in MANAM...tako tanhaa... dar aastaaneyeh viraanegi..... empty....... is how I feel.

Saturday, January 28, 2006

Aayeh Haayeh Zamini

آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین ها رفت

سبزه ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت

شب در تمام پنجره های پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامهء خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید

در غارهای تنهائی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بی سر زائیدند
و گاهواره ها از شرم
به گورها پناه آوردند

چه روزگار تلخ و سیاهی
نان ، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده گاههای الهی گریختند
و بره های گمشدهء عیسی
دیگر صدای هی هی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند

در دیدگان آینه ها گوئی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس میگشت
و بر فراز سر دلقکان پست
و چهرهء وقیح فواحش
یک هالهء مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی میسوخت

مرداب های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی تحرک روشنفکران را
به ژرفای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجه های کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود ، و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشده ای داشت

آنها غرابت این لفظ کهنه را
در مشق های خود
بالکهء درشت سیاهی
تصویر مینمودند

مردم ،
گروه ساقط مردم
دلمرده و تکیده و مبهوت
در زیر بار شوم جسدهاشان
از غربتی به غربت دیگر میرفتند
و میل دردناک جنایت
در دستهایشان متورم میشد

گاهی جرقه ای ، جرقهء ناچیزی
این اجتماع ساکت بیجان را
یکباره از درون متلاشی میکرد
آنها به هم هجوم میآوردند
مردان گلوی یکدیگر را
با کارد میدریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه میشدند

پیوسته در مراسم اعدام
وقتی طناب دار
چشمان پر تشنج محکومی را
از کاسه با فشار به بیرون میریخت
آنها به خود میرفتند
و از تصور شهوتناکی
اعصاب پیر و خسته شان تیر میکشید
اما همیشه در حواشی میدان ها
این جانبان کوچک را میدیدی
که ایستاده اند
و خیره گشته اند
به ریزش مداوم فواره های آب

شاید هنوز هم
در پشت چشم های له شده ، در عمق انجماد
یک چیز نیم زندهء مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش میخواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها

شاید ، ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده بود
و هیچکس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته ، ایمانست

آه ، ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقیبی بسوی نور نخواهد زد؟
آه ، ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها...

F.F.

Thursday, January 19, 2006

Shopoholic

OMG

someone should stop me from going into malls......like seriously.......i have serious problems......

some things are so cheap ... I can't resist buying them..... 5$.......add up to 100$......*10 times a week...........of course that's an exageration.....but it's not so far from the reality.....

Addiction

First step:

You must admit that you have a problem

.........
....
..
.

I DONT HAVE A PROBLEM

.................
...........
.....

5 years later.....

I don't have a problem!

................
.....
..

7 years later.......

I don't have a problem......

...............

first you have to admit that you have a problem...........

I DONT HAVE A PROBLEM!

Saturday, January 14, 2006

Ahangeh Jadid (L)

saat divar cheshmat ghalbam nemiai .....
album gerye naameh ashegh nemikhay nemiai...
man garm to sard
bargard bargard
saat divar cheshmat ghalbam album gerye nameh ashegh album gerye shoone khoone nemiaai azizam
nimkat guitar payiz mahtab mimoonam nemiai mimiram
saat divar cheshmat ghalbam dastam amma dastat hargez dige nemikhay azizam nemiai
saat divar cheshmat ghalbam eshghet atish aroom joonam nemishe azizam nemiaai
By Benyamin
Bargard

Thursday, January 12, 2006

Indescribable....Just Magical.......

بايد از عطر اقاقي تو رو آغاز كنم
با صداي خيس بارون تو رو آواز كنم
از تماشاي قناري به تو پرواز كنم
به تو پل ميزنم از بهانه هامو از همه شبانه ها مو ميرسم به تو دوباره
بوي عطرتو ميدن ترانه هامو پر اسمت ميشن عاشقانه هامو از گل و شعر و ستاره ميرسم به تو دوباره
نيستي اما يادت اينجاست
وقت گل كردن روياست
به تو من ميرسم از اين شب نيلوفری به تو ميرسم من از اين راه خاكستری
به تو كه خاطره هامو به هميشه ميبری
به تو پل ميزنم از بهانه ها مواز همه شبانه ها مو ميرسم به تو دوباره
بوی عطر تو ميدن ترانه هامو پر اسمت ميشن عاشقانه هامو از گل و شعر و ستاره
ميرسم به تو دوباره
نيستي اما يادت اينجاست
وقت گل كردن روياست
Our lives are affected by not only the ones who are close to us, but also the strangers......

For example, the guy that's walking across the street and not even looking at you.....

the blind man who is trying to get on the bus.......

or the man in the suit who is sitting in front of MacDownalds asking for money because he's hungry.......

So we have to be careful when we look around us...... there are some things out there that our eyes should not see and our ears should not hear.......

Wednesday, January 11, 2006

The present for my birthday was.....

getting lost.......
walking under the rain......
with a total stranger......... ;)

emotional status: currently happy

Sunday, January 01, 2006

if yes is the answer you want to hear....then i will say yes....
if a smile is what you want to see.. then I'll smile.....

so what happens to how i really feel and what I really want to say?

hmmm..

good question.....

too bad I can't get rid of the mask!

hello i'm still here ...... all that's left of yesterday

Didn't know my house was quite so far,
So far from anywhere
Strange how the ground
Seems up-side down
And morning ........
It starts without me

designed by finalsense.com